بعد از کشته شدن عثمان در اثر یک انقلاب خونین علیه او، مردم ریختند به خانه على و دور او را گرفتند و اصرار فراوان کردند که با او بیعت کنند و وى زمام امور را به دست گیرد،على (ع) امتناع کرد و از پذیرش خلافت کراهت داشت. و می فرمود :اگر من مثل گذشته وزیر باشم بهتر است از اینکه امیر باشم.این موضع ایشان ،نشان مىدهد که على(ع) مشکلات زیادی را در دوره خلافت خود پیش بینى مىکرد، به همین علت خلافت را قبول نمی نمود.همان مشکلاتى که بعد رخ داد و چهره نمود.آن مشکلات چه بود؟
1- مشکل کشته شدن عثمان:اولین مشکلى که وجود داشت،کشته شدن عثمان بود.على وارث خلافتى می شد که خلیفه قبل از او را کشتهاند،حتى اجازه دفن او را هم نمىدهند و اعتراضات فراوانى دارند.حال این گروه انقلابى به على(ع) پیوسته است.مردم دیگر چه نظرى دارند؟ همه مردم که مثل این انقلابیون فکر نمىکنند.از یک طرف هم اطرافیان عثمان و آنهمه ا
جحافها و بىعدالتیها و ستمگریها و آنهمه اعطاء امتیازات به خویشاوندها، و ازطرف دیگر گروه هایى خشمناک و عصبانى از حجاز و مدینه و بصره و کوفه و مصر.على با روش عثمان مخالف است و در عین حال مخالف است که باب خلیفهکشى باز شود، نمىخواهد خلیفه را بکشند که باب فتنه بر روى مسلمین باز گردد.على (ع) مىدانست که مساله قتل عثمان مسالهاى خواهد بودکه موجب فتنه خواهد شد.
در قتل عثمان بعضى از طرفداران خود عثمان نیز دست داشتند، آنها میخواستند عثمان کشته شود،فتنه در دنیاى اسلام بپا گردد و آنها از این آب گل آلود استفاده کنند. مخصوصا معاویه که در قتل عثمان کاملا دست داشت.سعی مىکرد این فتنه بالا بگیرد،عثمان کشته شود تا او از کشته شدن عثمان بهرهبردارى کند.معاویه قبلا به جاسوسهاى خود در اطراف عثمان سپرده بود که هر وقتخلیفه کشته شد، فورا پیراهن خون آلود او را براى من به شام بفرستید.تا عثمان کشته شد نگذاشتند که خون پیراهن او خشک بشود،پیراهن را همراه انگشت زن عثمان فرستادند براى معاویه. دستور داد انگشتهاى بریده زن عثمان را کنار منبرش آویزان کردندو پیراهن عثمان را روى چوبى بلند کردند و بردند در مسجد یا جاى دیگر.خودش رفت آنجا نشست،شروع کرد به گریه کردن بر خلیفه مظلوم.مدتها روضه عثمان در شام خواند و از مردم اشک گرفت و مردم را آماده کرد که برویم براى خونخواهى عثمان.از چه کسى خون عثمان را باید بگیریم؟از على باید بگیریم،على با این انقلابیون که با او بیعت کردند همدست بود،اگر همدست نبود چرا اینها الآن در لشکر على هستند؟ این یک مشکل بزرگ.دو جنگ جمل و صفین را همین مشکل از طرف اشخاص بدخواه به وجود آورد. این دو جنگ به این بهانه بپا شد.
2- انعطاف ناپذیرى در اجراى عدالت:مشکلات دیگرى که على (ع) داشت مربوط به روش خودش بود از یک جهت،و تغییرى که مسلمین پیدا کرده بودند از جهت دیگر.على مردى بود انعطاف ناپذیر.بعد از پیغمبر سالها بود که جامعه اسلامى عادت کرده بود به امتیاز دادن به افراد متنفذ،و على (ع) در این زمینه یک صلابت عجیبى نشان مىداد. مىگفت: من کسى نیستم که از عدالتیک سر مو منحرف شوم.حتى اصحابش مىگفتند: آقا!یک مقدار انعطاف داشته باشید.
مىگفت از من تقاضا مىکنید که پیروزى و موفقیت در سیاست را به قیمتستمگرى و پایمال کردن حق مردم ضعیف به دست آورم؟ به خدا قسم تا شبى و روزى در دنیا هست،تا ستارهاى در آسمان در حرکت است،چنین چیزى عملى نیست.
3-صراحت و صداقت در سیاست:مشکل سوم خلافت او مساله صراحت و صداقت او در سیاستبود که این را هم باز عدهاى از دوستانش نمىپسندیدند، مىگفتند: «سیاست اینهمه صداقت و صراحتبر نمىدارد،یک مقدار خدعه و دغلبازى هم باید در آن قاطى کرد.چاشنى سیاست دغلبازى است.على سیاست ندارد، معاویه را ببین چقدر سیاستمدار است» مىفرمود: به خدا قسم اشتباه مىکنید،معاویه از من زیرکتر نیست،او دغل باز است،فاسق است، من نمىخواهم دغلبازى کنم،من نمىخواهم از جاده حقیقت منحرف شوم.اگر نبود که خداى متعال دغلبازى را دشمن مىدارد، آنوقت مىدیدید که زرنگترین مردم دنیا على است.
-خوارج،مشکل اساسى :یکى از پدیدههاى اجتماعى که در دنیاى اسلامى رخ داد این بود که طبقهاى در اجتماع اسلامى پیدا شد که به اسلام علاقهمند بود،به اسلام مؤمن و معتقد بود اما فقط ظاهر اسلام را مىشناخت، با روح اسلام آشنا نبود،طبقهاى که هر چه فشار مىآورد فقط روى مثلا نماز خواندن بود نه روى معرفت،نه روى شناسایى اهداف اسلامى.یک طبقه مقدس مآب و متنسک و زاهد مسلک در دنیاى اسلام به وجود آمد که پیشانیهاى اینها از کثرت سجود پینه بسته بود.على (ع) در شرایطى خلافت را به دست مىگیرد که چنین طبقهاى هم در میان مسلمین وجود دارد و در همه جا هستند،در لشکریان خودش هم از این طبقه وجود دارند. جریان جنگ صفین و حیله معاویه و عمرو عاص-که مکرر شنیدهاید- پیش مىآید.
اینهاراهشان را با على (ع) جدا کردند.فرقهاى شدند به نام خوارج. یعنى شورشیان بر على.اینها شروع کردند خون دل به دل على وارد کردن.و على تا وقتى که اینها قیام مسلحانه نکرده بودند با آنها مدارا کرد حد اکثر مدارا،حتى حقوق اینها را از بیت المال قطع نکرد، آزادى اینها را محدود نکرد.جلوى چشم دیگران مىآمدند به او جسارت مىکردند و على حلم مىورزید.
کارشان به جایى کشید که على (ع) آمد در مقابل اینها اردو زد.دیگر نمىشد آزادشان گذاشت.خود على رفت با آنها صحبت کرد.صحبتهاى حضرت مؤثر واقع شد.از آن عده که دوازده هزار نفر بودند،هشت هزار نفرشان پشیمان شدند.على (ع) پرچمى را به عنوان پرچم امان نصب کرد که هر کس زیر این پرچم بیاید در امان است.آن هشت هزار نفر آمدند ولى چهار هزار نفر دیگرشان گفتند محال است.على هم تمام اینها را از دم شمشیر گذارند.کمتر از ده نفر آنها نجات پیدا کردند که یکى از آنها عبد الرحمن بن ملجم بود.او یکى از آن نه نفر زهاد و خشکه مقدسهاست که مىروند در مکه و آن پیمان معروف را مىبندند و مىگویند همه فتنهها در دنیاى اسلام معلول سه نفر است:على،معاویه و عمرو عاص.ابن ملجم نامزد مىشود که بیاید على (ع) را بکشد.آنهم شب نوزدهم ماه رمضان ،در شب قدر که ثوابش بیشتر باشد.