گوشه ای از زندگانی امام صادق(سلام الله علیه)

***

فتوای بزرگترین فقیه جهان تسنن شیخ محمد شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر که با کمال صراحت عمل به فقه جعفری را مانند مذاهب دیگر اهل سنت جایز دانست - در روزگار ما - خود اعترافی  است بر استواری فقه جعفری و حتی برتری آن بر مذاهب دیگر . و اینها نتیجه کار و عمل آن روز امام صادق ( ع ) است . در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق ( ع ) همیشه با اصحاب و حتی کسانی که

از دین و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتی داشته است . نمونه ای از بیانات امام ( ع ) که در اثبات وجود خداوند حکیم است ، به یکی از شاگردان واصحاب خود به نام "مفضل بن عمر" فرمود که در کتابی به نام "توحید مفضل " هم اکنون در دست است . مناظرات امام صادق ( ع ) با طبیب هندی که موضوع کتاب "اهلیلجه " است نیز نکات حکمت آموز بسیاری  دارد که گوشه ای از دریای بیکران علم امام صادق ( ع ) است . برای شناسایی استاد معمولا دو راه داریم ، یکی شناختن آثار و کلمات او ، دوم شناختن شاگردان و تربیت شدگان مکتبش . کلمات و آثار و احادیث زیادی از حضرت صادق ( ع ) نقل شده است که ما حتی  قطره ای از دریا را نمی توانیم به دست دهیم مگر "نمی از یمی " . اما شاگردان آن حضرت هم بیش از چهار هزار بوده اند ، یکی از آنها "جابر بن حیان " است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش در طوس به داروفروشی مشغول بود که به وسیله طرفداران بنی امیه به قتل رسید . جابر بن حیان پس از قتل پدرش به مدینه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر ( ع ) و سپس در نزد امام صادق ( ع ) شاگردی کرد . جابر یکی  از افراد عجیب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است . در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شیمی تألیفات زیادی دارد ، و در رساله های  خود همه جا نقل می کند که ( جعفر بن محمد ) به من چنین گفت یا تعلیم داد یا حدیث کرد . از اکتشافات او اسید ازتیک ( تیزآب ) و تیزاب سلطانی و الکل است . وی چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد . در دوران "رنسانس اروپا" در حدود 300رساله از جابر به زبان آلمانی چاپ و ترجمه شده که در کتابخانه های برلین و پاریس ضبط است . حضرت صادق ( ع ) بر اثر توطئه های منصور عباسی در سال 148هجری مسموم و در قبرستان بقیع در مدینه مدفون شد . عمر شریفش در این هنگام 65سال بود . از جهت اینکه عمر بیشتری نصیب ایشان شده است به "شیخ الائمه " موسوم است . حضرت امام صادق ( ع ) هفت پسر و سه دختر داشت . پس از حضرت صادق ( ع ) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسی کاظم ( ع ) منتقل گردید . دیگر از فرزندان آن حضرت اسمعیل است که بزرگترین فرزند امام بوده و پیش از وفات حضرت صادق ( ع ) از دنیا رفته است . طایفه اسماعیلیه به امامت وی  قائلند..

***

عصر امام صادق ( ع)

عصر امام صادق ( ع ) یکی از طوفانی ترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی  گروههای مختلف ، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین ( ع ) رخ می داد ، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است . و همین انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت . لیکن سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی امیه به بنی عباس طوفانی ترین و پر هرج و مرج ترین دورانی بود که زندگی امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود . و از دیگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ایده ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود ، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود . عصری که کوچکترین کم کاری یا عدم بیداری و تحرک پاسدار راستین اسلام ، یعنی  امام ( ع ) ، موجب نابودی  دین و پوسیدگی تعلیمات حیات بخش اسلام ، هم از درون و هم از بیرون می شد . اینجا بود که امام ( ع ) دشواری فراوان در پیش و مسؤولیت عظیم بر دوش داشت . پیشوای ششم در گیر و دار چنین بحرانی می بایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بی دینی و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین باشد ، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفای وقت جلوگیری کند . علاوه بر این ، با نقشه ای  دقیق و ماهرانه ، شیعه را از اضمحلال و نابودی  برهاند ، شیعه ای که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین ، آخرین رمقها را می گذراند ، و آخرین نفرات خویش را قربانی می داد ، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفی  بودند ، و یا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصیت نداشتند ، حکومت جدید هم در کشتار و بی عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی  خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی یاران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار می داد ، چنانکه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند . "جابر جعفی " یکی  از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه می رفت . در بین راه قاصد تیز پای امام به او رسید و گفت : امام ( ع ) می گوید : خودت را به دیوانگی بزن ، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگی منصرف شد . جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نیز می باشد می گوید : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت.

چند حکایت از امام صادق(سلام الله علیه)

موسم حج، در مکه شخصی همیان پول(کیسه پول) خود را گم کرد، در همان حال چشمش به امام صادق علیه السلام افتاد که نماز می‌خواند، امام را نمی‌شناخت، دامان آن بزرگوار را گرفت که: تو همیان مرا دزدیده‌ای! حضرت فرمود: در همیان تو چقدر بود؟ گفت: هزار دینار؛ امام او را به خانه برد و هزار دینار به او داد، آن مرد دینارها را گرفت و به خانه رفت. با کمال تعجب همیان گم شده خود را در خانه یافت. هزار دینار امام صادق علیه السلام را برداشت و به خدمت حضرت بازگشت و عذرخواهی کرد و اظهار شرمندگی که من اشتباه کردم.

امام علیه السلام از گرفتن دینارها خودداری کرد و فرمود: این پول‌ها چیزی است که از دست ما خارج شده و دیگر باز نخواهد گشت (یعنی ما آنچه با هر عنوانی به کسی دادیم باز پس نمی‌گیریم). آن مرد که از این برخورد سخت تعجب کرده بود (از مردم) پرسید: این آقا کیست؟ گفتند: او جعفر بن محمد، امام صادق علیه السلام، است. مرد مسافر گفت: آری! این کارها تنها از این خاندان ساخته است و بس!(1

ابن ابی یعفور می‌گوید: امام صادق علیه السلام را دیدم که دست مبارک را به طرف آسمان بلند کرده بود، اشک از چشمانش بر محاسنش جاری بود و به خدا عرض می‌کرد: رَبِّ لا تَکِلَنی اِلی نَفسی طَرفَةَ عَینٍ اَبَداً وَ لا اَقَلَّ وَلا اَکثَرَ؛ «پروردگارا! مرا به اندازه یک چشم به هم زدن و نه کمتر و نه بیشتر از آن به خودم وا مگذار!»

سپس روی به من کرد و فرمود: پسر ابی یعقور! خداوند یونس بن مَتی را کمتر از یک «طَرفة العَین» به خود واگذاشت، آن پیامدها برایش پیش آمد. عرض کردم: آیا آن کفر بود؟ فرمود: نه! ولی مرگ در چنان حالتی نابودی است.

***

یکی از آزاد شده‌های امام صادق علیه السلام نقل کرده است که هنگام رحلت آن بزرگوار در خدمتش بودم. حضرت در حالت اغما بود. بعد از بیرون آمدن از این حالت فرمود: به حسن بن علی بن علی بن الحسین (معروف به افطس) هفتاد دینار، به فلان شخص فلان مبلغ، به فلانی فلان مقدار و ... بدهید. من به حضرت عرض کردم: شما به کسی که با دشنه به شما حمله کرد و قصد کشتن شما را داشت، کمک می‌کنید؟ فرمود: آیا می‌خواهی من از آن گروه نباشم که خداوند در حقشان فرموده است: «آنان که آنچه را خدا امر به پیوند آن کرده (مانند صله رحم و دوستی پدر و مادر و...) اطاعت می‌کنند و از خدا می‌ترسند و به سختی هنگام حساب می‌اندیشند... .»

(سپس متوجه کنیز خود، سالمه شد و فرمود:) سالمه! خداوند بهشت را پاکیزه و خوشبو آفریده طوری که بوی خوش آن از مسافت دو هزار سال راه به مشام می‌رسد، اما عاق والدین و قاطع رحم هرگز بوی آن را استشمام نخواهند کرد.

***

خلق و خوی حضرت صادق ( ع)

حضرت صادق ( ع ) مانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایای  اخلاقی سرآمد روزگار بود . حضرت صادق ( ع ) دارای قلبی روشن به نور الهی و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود . دارای حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود . با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهای خود را شخصا انجام می داد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته ، در مزرعه خود کشاورزی  می کرد و می فرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانواده ام را تأمین می نمایم . ابن خلکان می نویسد : امام صادق ( ع ) یکی از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است . از این جهت به وی صادق می گفتند که هر چه می گفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک می گوید : با حضرت صادق ( ع ) سفری به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسید ، امام صادق ( ع ) حالش تغییر کرد ، نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه می خواست لبیک بگوید ، صدا در گلویش گیر می کرد . به او گفتم : ای پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویی لبیک ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک ، می ترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک